رژیا پرهام – ادمونتون
دخترک سهسالهٔ مهدکودکم مثل همهٔ بچههای همسنوسالش، نازنین و منحصربهفرد است و من کلی از او انرژی خوب میگیرم. این خانوم کوچولو اصرار دارد که فقط با اسم خودش صدایش کنند و نه بههمراه هیچ صفت خوبی. از نظر دخترک، اسم او مهمترین صفت دنیاست، شاید هم خودش، ولی هر چه که هست، خوب است.
دخترک امروز کلی در مورد اِدی صحبت کرد. که «اِدی، عاشقِ مامی، ددی و خواهرمه.»
پرسیدم: «اِدی کیه؟»
بلافاصله جواب داد: «اِدی، یه پسر کوچولوئه که روی خودش برگ داره!»
و ادامه داد که اِدی خیلی نوشیدنی دوست دارد و کمی غذا.
بهقدری عاشقانه از اِدی میگفت که ترجیح دادم قبل از هر حدسی، از خواهر پنجسالهاش خواهش کنم که بیاید و بگوید اصلاً این ادی کیست که آنقدر برای دخترک مهم است! جواب او هم مثل خواهرش بود: «یه پسر مهربون که توی اتاق خواهرم زندگی میکنه.»
گفتم: «پسر؟»
همانطور که مشغول بازی بود، تأیید کرد و گفت: «بله، ولی آدم نیست، گیاهه.»
و از آنموقع، من از خودم شاکیام و منتظر فرصتی که بروم و از همهٔ پسربچهها و دختربچههایی که دور و بر خانه داریم، بابت رفتار نه چندان مهربانانهام دلجویی کنم.
دنیای بچهها را دوست دارم… زیاد!